.

فتنه‌گران توبه کنند و سیاست را کنار بگذارند

نایب رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس گفت:‌ فتنه‌گران به ویژه موسوی و کروبی باید در محضر خداوند و این ملت توبه کنند و برای همیشه سیاست را کنار بگذارند.

به گزارش 598، منصور حقیقت‌پور امروز در گفت‌وگو با خبرنگار فارس در اردبیل اظهار داشت: افرادی که در این سطح اشتباه می‌کنند جای بازگشت برای آنها وجود ندارد و بهتر است آنها با توبه کردن سیاست را کنار گذاشته و به فکر آخرت خود باشند.

و13911006000289_photoa.jpg - 52.18 Kbی تصریح کرد: اینکه چنین افرادی دوباره در قواره‌های مدیریتی مطرح شوند، عقلانی و شایسته به نظر نمی‌رسد و قطعاً مردم نیز با رأی ندادن به آنها تو دهنی بزرگی به چنین فتنه‌گرانی می‌زنند تا دیگر خطای گذشته خود را تکرار نکنند.

حقیقت‌پور هرگونه تطهیر فتنه‌گران را کاری غیر عرف و غیرعقلانی توصیف کرد و ادامه داد: همه مردم می‌دانند در سال 88 عده‌ای با چراغ سبز دادن به دشمن و سکوتشان خیانتی در حق این نظام و ملت کردند که جزای آن این است که تا آخر عمر سیاست را کنار بگذارند.

نباید در موضوع مرتضوی گرفتار لجبازی باشیم

نایب رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس در پاسخ به سئوالی در مورد استیضاح وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی خاطر نشان کرد: این استیضاح اعلام وصول شده و از دوره هشتم نیز مطرح بوده ولی به دلیل وساطتی که برخی بزرگان داشته‌اند این موضوع در آن مقطع حل شد اما امروز دوباره این استیضاح مطرح است.

وی اضافه کرد: به دنبال منتفی شدن استیضاح وزیر کار در مجلس هشتم عده‌ای احساس کردند که مشکلات و خواسته‌های نمایندگان برطرف شده و خواسته نمایندگان عملی می‌شود اما قضیه جور دیگری رقم خورد که سایه استیضاح در مجلس نهم افتاده بود که امروز همان امضاکنندگان استیضاح وزیر در مجلس هشتم در اولویت این امر قرار گرفتند.

حقیقت‌پور بیان کرد: باید منتظر ماند و دید بعد از تعطیلات مجلس تصمیم نمایندگان چگونه می‌باشد ولی به نظر می‌رسد راهکار بهتر، مناسب‌تر و مسالمت‌آمیزتری را می‌توان انتخاب کرده و مشکل را برطرف کرد.

نماینده مردم اردبیل، نیر، نمین و سرعین در مجلس شورای اسلامی به لجبازی‌ها در مورد برکناری و یا ماندن مرتضوی اشاره کرد و ادامه داد: البته برخی‌ها در این موضوع دچار لجبازی شده و از سوی دیگر دولتمردان نیز در این امر پافشاری می‌کنند تا مرتضوی را به هر نحوه ممکن حفظ کنند در حالی که ما با قانون‌مداری می‌توانیم کارها را به پیش ببریم تا دچار خطا و اشتباهی نشویم که هزینه‌ها بالا برود.


.

تظاهرات دانشجویان ایرانی بر علیه شاه در نیویورک

شفقنا(پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه)- تظاهرات دانشجویان ایرانی مقیم نیویورک در حمایت از انقلاب مردم ایران و برعلیه محمد رضا پهلوی (شاه ایران)، نیویورک 1357، عکس: Michael Norcia/میشل نورسیا

منبع: جماران

 


.

تظاهرات دانشجویان ایرانی بر علیه شاه در نیویورک

شفقنا(پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه)- تظاهرات دانشجویان ایرانی مقیم نیویورک در حمایت از انقلاب مردم ایران و برعلیه محمد رضا پهلوی (شاه ایران)، نیویورک 1357، عکس: Michael Norcia/میشل نورسیا

منبع: جماران

 


.

روایت دفتر ویژه اطلاعات شاه از فاسدترین زن جهان

 

قاچاق مواد مخدر در داخل و همکاری با باندهای مافیای بین‌المللی، قماربازی در کازینوهای داخل و خارج تنها گوشه‌ای از اقدامات فاسدترین زن جهان بود.

به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، فساد در دوران پهلوی در تار و پود رژیم نفوذ کرده بود و منشاء تمام آن دربار بود. درباریان در شئون مختلف مفاسد اخلاقی و مالی نقش داشتند. لذا یکی از عوامل بروز نارضایتی‌های گسترده از رژیم شاه، فساد بی‌حد و حصر دربار بود. فساد اخلاقی، تکبر و تفرعن، فساد جنسی، فساد مالی و فساد دینی تمام ارکان، سازمانها و وزارتخانه‌ها را در نوردیده بود. در حقیقت، فسادی که با ظهور رژیم پهلوی همزاد دربار بود، در پایان دوران حکومت پهلوی به صورت یک فرهنگ حاکم درآمد.(1)
اشرف پهلوی خواهر همزاد محمدرضا یکی از مشهورترین زنان فاسد دربار بود که با انجام کارهای خلاف قانون و اخلاق شهرتی جهانی داشت و عمده فعالیت‌هایش برای رسیدن به دو هدف خلاصه می‌شد، او به هیچ چیز بیش از مرد و پول علاقه نداشت. اشرف برای کسب پول به هر اقدامی دست می‌زد.(2)
قاچاق مواد مخدر در داخل و همکاری با باندهای مافیای بین‌المللی، قماربازی در کازینوهای داخل و خارج تنها گوشه‌ای از اقدامات اشرف بود. او در قمار تا بدانجا پیش رفته بود که علناً سر برادرش (محمدرضا) کلاه می‌گذاشت و در قماربازی‌های شبانه کاخ محمدرضا و با تبانی با عوامل خودش مبالغ سنگین 20، 30 و 50 میلیونی از شاه می‌برد و پس از پایان بازی، اشرف دسته چک محمدرضا را می‌آورد و به دستش می‌داد و او نیز چک می‌کشید و امضاء می‌کرد.(3)
اشرف در تصرف عدوانی زمین‌های زراعی مردم در اقصی نقاط حاصل خیز کشور به ویژه در شمال، زمین‌های ملی در تهران و شهرستانها نیز دست داشت و کسی جلو‌دار او نبود، شرکت در معاملات و قراردادهای نفتی و سایر مناقصه‌ها در داخل و خارج بین مؤسسات و اشخاص و اشخاص حقیقی و حقوقی خارجی و وزارتخانه‌ها با گرفتن حق‌حساب و پورسانت باعث امضاء قرار دارد می‌شد، اگرچه این نوع معاملات به ضرر ایران و وزارتخانه‌ها می‌شد ولی احدی از مدیران جرأت مخالفت با دستور اشرف را نداشتند.
مقام فروشی و سوءاستفاده در بلیت‌های بخت‌آزمایی از دیگر فعالیت‌های درآمد‌ آور او بود.
فردوست در این زمینه می‌نویسد:
«اشرف رسماً پول می‌گرفت و شغل می‌داد، از وکالت تا وزارت و سفارت و هیچ ابایی نداشت. سپس دستور می‌داد که در زمان اشتغال هر کاری می‌خواهی بکن و این قدر به من بده! یکی از منابع مهم درآمد اشرف بلیت‌های بخت‌آزمایی بود که ماهیانه میلیون‌ها تومان حق و حساب می‌گرفت. در این مسئله من مدرک داشتم و به محمدرضا هم گزارش کردم و البته طبق معمول اهمیتی نمی‌داد.»
او دهها تن از رجال عصر پهلوی و جوانان مورد علاقه‌اش را با هزار حیله و کلک به دام شهوت خود گرفتار کرد و اگر کسی جواب نه به او می‌داد مرگ در انتظارش بود. موضوع قتل فجیع پالانچیان به دستور اشرف که درخواست او را رد کرده بود نمونه‌ای از اقدامات جنون‌آمیز او بود.
حسین فردوست ـ رئیس دفتر ویژه اطلاعات شاه ـ با شناختی که از اشرف داشت در مطلع سخنش او را شیطانی به نام اشرف پهلوی نامیده است. وی در آخرین فراز مطلبش راجع به اشرف می‌نویسید:
«اشرف فرد دوم خانواده پهلوی، زنی که در هر زمینه در حد اعلای افراط و گستاخی است و می‌توانم او را به حق"فاسد‌ترین زن جهان" بنامم در تاریخ زنان فاسد جهان، معادل اشرف یا نیست و یا نادر است. معتاد، قاچاقچی مواد مخدر، عضو مافیای امریکا، بیمار جنسی، و زنی که به قول خودش اگر هر شب یک مرد تازه نبیند خوابش نمی‌برد.(4)
هدف از این مقدمه ارائه دو سند از اسناد ساواک است که حکایت از زدوبند و کارهای غیرقانونی چهارتن از نوچه‌های اشرف پهلوی دارد. آنان با حمایت او اقدام به برپایی گاردن پارتی نموده و با سرکیسه کردن رجال و مردم، پول‌های دریافتی را به جیب می‌زدند.
در این سندها می‌خوانیم:
به: 327 تاریخ‌ گزارش: 22/6/49
از: 20 ه‍ 5 شماره گزارش: 29709/20 ه‍ 5
موضوع: گاردن پارتی پارک فرح
پیرو: 29100/5/5/49
گردانندگان گاردن پارتی در پارک فرح چهارنفر از اشخاص مشروحه زیر می‌باشند که دارای سوابق خوب و روشنی نیستند و شایع نموده‌اند که این گاردن پارتی مربوط به والاحضرت اشرف پهلوی می‌باشد و روز جمعه 2/6/49 کارت‌ها به نام اینکه والاحضرت شرکت می‌نمایند بین مقامات مملکتی توزیع می‌نمایند. ولی والاحضرت در جشن شرکت ننموده و فقط ندیمه معظم‌لها و تعدادی از رجال با بانوانشان شرکت می‌نمایند که به علت حضور تعداد زیادی از افراد ناصالح و اوباش تعدادی از مدعوین محل را ترک می‌نمایند.
گردانندگان عبارتند از:
اکبر قهاری
ایزدی (برادر رئیس دفتر والاحضرت)
محبی
منصور امیری
توضیح یکشنبه: قبلاً در مورد سوابق اکبر قهاری و چگونگی کسب اجازه برگزاری جشن ملی طی شماره معطوفی مراتب به استحضار رسیده است و تصور می‌رود عدم حضور والاحضرت به علت اطلاع از سوابق نامبردگان باشد.
توضیح چهارشنبه: برابر اطلاع ایزدی ، برادر رئیس دفتر والاحضرت از اشخاص بدنام و کلاهبردار می‌باشد و توانسته است بوسیله برادرش این اجازه را کسب نماید پیشنهاد می‌گردد به آقای ایزدی رئیس دفتر والاحضرت تذکر داده شود که برای کسب اینگونه امور حفظ حیثیت خاندان جلیل سلطنت را بر نفع شخصی برادرش ترجیح دهد. ادیب
*** به: 327 تاریخ‌ گزارش: 5/5/49
از: 20 ه‍ 5 شماره گزارش: 29100/20 ه‍ 5
موضوع: اکبر قهاری
اخیراً‌ اکبر قهاری موفق شده اجازه گاردن پارتی در پارک فرح را از دفتر والاحضرت اشرف کسب نماید نامبرده شخص کلاهبرداری است که چند سال قبل در تاج‌گذاری شاهنشاه آریامهر نیز اجازه گرفت یک گاردن پارتی بدهد و صدی 50% آن را به کانون افسران بازنشسته پرداخت نماید ولی پس از پایان گاردن پارتی با پولها به آمریکا فرار کرد. نامبرده جوانیست خوش‌سیما زرنگ و این اجازه را اخیراً توسط خانم خواجه‌نوری از والاحضرت اخذ نموده است مشارالیه پس از کسب مجوز شروع به گرفتن پیش قسط از متقاضیان غرفه‌ها در گاردن پارتی نموده و 1300000 ریال از پولهای جمع‌آوری شده را دو روز قبل یک اتومبیل امپریال مشکی خرید نامبرده این دفعه قرار گذارده مقداری از منافع گاردن پارتی را به لژیون خدمتگذاران بشر بدهد و بدین منظور توسط یکی از دوستانش شب چهارشنبه 31/4/49 از محمدعلی آموزگار وکیل مجلس محمد پرویزی یکی از بستگان رسول پرویزی که از شیراز به تهران آمده ـ صفرعلی شمشکی و چند نفر دیگر را در کاباره شکوفه‌نو دعوت نموده است.
نظریه شنبه: نامبرده شخص زرنگ و شارلاتان است و معلوم نیست چگونه این اجازه را بدست آورده است.
نظریه یکشنبه: جلسه میهمانی صحت دارد. ادیب
نظریه چهارشنبه: چون لژیون خدمتگذاران بشر اعتبار جهانی دارد بررسی سوابق شخص مورد بحث ضروری است در صورت صحت خبر صدور این‌گونه اجازه‌ها از طرف خاندان جلیل سلطنت به اینگونه افراد باعث نزول حیثیت و پرستیژ خواهد بود.
پی‌نوشت‌ها:
1ـ سقوط، مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، مقاله: فساد دربار، حجت‌الاسلام والمسلمین روح‌الله حسینیان، چاپ اول 1388، ص 287
2ـ خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج 1، چاپ اول 1369، چاپ اطلاعات صص 236
3ـ همان، ص 236

4ـ همان، ص


.

خبری که باعث شد رنگ شاه بپرد

یکی از مهمترین حوادث سال 57 که باعث خشمگین کردن مردم و سرعت بخشیدن به انقلاب 57 شد، فاجعه به آتش کشیدن سینما رکس آبادان بود. علت خشمگینی مردم، نسبت دادن این فاجعه به عوامل حکومت پهلوی بود. در حدود ساعت 21:45 شب بیست و هشتم مرداد طبق آمار دقیق 630نفر از کسانی که به تماشای فیلم گوزن‌ها در آخرین سانس به سینما رفته بودند در آتش سوختند. تعداد کشته‌شدگان بعداً به بیش از 733 نفر افزایش یافت.

* در شب 29 مرداد سال 1357 مجلس ضیافت با شکوهی به مناسبت سالروز آنچه که رژیم آن را قیام ملی 28 مرداد 1332 می‌خواند و مخالفین از آن به نام کودتای ننگین 28 مرداد با همکاری سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) CIA یاد می‌کردند در کاخ سعد آباد برگزار شده بود . این مراسم هر سال در شب 28 مرداد برگزار می‌شد و گاهی در عصر 28 مرداد منعقد می‌گردید اما آن سال به مناسبت اوج‌گیری مخالفت‌ها سعی شده بود به صورت خصوصی برگزار گردد و یک جشن خانوادگی به مناسبت شکرگزاری دودمان پهلوی از بازگشت شاه در 25 سال پیش از آن به تخت سلطنت و مقام خود باشد و نه یک جشن پر سر و صدا.

خاندان سلطنتی به مراسم 28 مرداد اهمیت زیادی می‌داد زیرا جریان 28 مرداد که نمی‌توان آن را صرفاً یک کودتای نظامی خواند و اطلاق نام قیام نیز بدان دور از واقعیت تاریخ است، آن خانواده را یک بار دیگر پس از واقعه سوم شهریور 1320 به کاخ‌های سلطنتی بازگرداند و این بار با قدرت و غرور بیشتری به مراتب افزونتر از دوران پس از شهریور 1320 بر اریکه سلطنت بازگشتند و به جبران آن دو سال دوری از اقتدار و اختیارات طی آن 25 سال هرچه در توان داشتند کوشیدند تا جبران مافات کنند.

در خانواده پهلوی صرفنظر از نسل جوانی که بر اثر ازدواج برادران و خواهران و برادرزاده‌ها و خواهرزاده‌ها و بستگان نزدیک و دور سلطنت طی آن 25 سال از 1332 تا 1357 چشم به دنیا گشوده بودند و طبعاً وقایع دوران پیش از 28 مرداد را ندیده بودند؛ دیگران از جمله ملکه مادر، ملکه توران امیر سلیمانی، ملکه عصمت السلطنه، برادران و خواهران و خویشاوندان شاه تقریباً همه خاطرات تلخی از دوران حکومت دکتر مصدق به یاد داشتند و به تلخی و نفرت از آن دوران یاد می‌کردند. علت نفرت و خشم اعضای دودمان پهلوی از دوران مصدق آن بود که دکتر مصدق اختیارات و سوء استفاده‌های اعضای خاندان سلطنتی از نسبت خانوادگی خود با شاه را محدود کرد، دفاتر عریض و طویل هریک از همسران رضاشاه و برادران و خواهران شاه را تعطیل کرد و بسیاری از آنها را از ایران به اروپا فرستاد و چون دولت پس از ملی شدن صنعت نفت و بحران سال‌های 1332 ـ 1331 پول چندانی در بساط نداشت بنابراین تبعید شدگان به خارج برای تأمین مخارج روزانه خود که با ولخرجی و اسراف نیز توأم بود به زحمت افتادند.

در ماه‌های آخر حکومت دکتر مصدق، ملکه مادر و شاهدخت شمس و شوهر و فرزندان او در آمریکا زندگی می‌کردند که شهناز نیز به آنها پیوسته بود. شاهدخت اشرف در پاریس زندگی می‌کرد و سایر اعضای خانواده نیز بیشتر در خارج از ایران زندگی می‌کردند. علیرضا پهلوی برادر جوانتر شاه نیز به پاکستان فرستاده شده بود. اختیارات شاه بسیار محدود شده بود و حقوقی که دولت به شاه و دربار می‌پرداخت تعدیل شده و مصدق حتی خواهان آن بود که به دلیل تنگدستی دولت، شاه از دریافت حقوق ماهانه خود 45 هزار تومان خودداری کند.

بیست و هشتم مرداد آن وضعیت را از بین برد. برادران و خواهران شاه به تدریج به کشور بازگشتند و دوباره املاک و ممر معاش‌های متعدد خود را به دست آوردند و شروع به تأسیس شرکت‌های انتفاعی کردند و گذشته از آن در شرکت‌های دیگران سهامی به دست آوردند و اغلب آن سهام بدون سرمایه‌گذاری به آنان واگذار می‌شد زیرا سرمایه گذاران می‌خواستند از نفوذ و قدرت برادران و خواهران شاه بهره‌مند شوند.

برادران و خواهران شاه اغلب فاقد تحصیلات عالیه بودند و کسی نمی‌توانست درجه تحصیلی واقعی آنها چیست فقط در مورد عبدالرضا پهلوی گفته می‌شد که او دانشگاه هاروارد را در رشته اقتصاد به پایان رسانده است.

برادران و خواهران شاه نظر به اینکه تحصیلات عالیه نداشتند و چون اساساً فاقد افکار روشن و پیشرفته‌ای بودند و بیشتر سطحی بوده و علاقه‌ای به مطالعه نشان نمی‌دادند هرگز به مخیله شان خطور نمی‌کرد که سوء استفاده گسترده آنها از نسبت خانوادگی‌شان با شاه، مقام شاه را موهون کرده و در آینده سلطنت پهلویان را در ایران با دشواری‌هایی رو به رو خواهد ساخت.

هریک از آنها فقط به منافع خود و میزان استفاده‌ای که می‌توانست از نام و نسب خانوادگی خود ببرد می‌اندیشید و هریک از آنها سعی می‌کرد ثروت بیشتری به دست آورد و به میزان املاک خود بیفزاید و در شرکت‌هایی که تأسیس می‌شد سهام زیادتری به دست آورد و تا می‌تواند جواهر و اشیاء نفیس و مبلمان عالی در خانه و ویلا و قصر خود گرد آورد و نقدینه‌های بانکی خود در داخل و خارج را بیشتر کند.

شاهزادگان پهلوی فاقد آینده‌نگری بودند و هیچ وقت کتاب نمی‌خواندند زیرا پول مفتی که به آسانی به دست می‌‌آوردند و استفاده از نظریات و لذایذ گوناگون و پورسانت‌هایی که دریافت می‌کردند و خانه‌های تازه و اتومبیل‌های شیکی که می‌خریدند فرصت اندیشیدن به آنها نمی‌داد و تصور می‌کردند تا دنیا دنیاست رژیم پهلوی برقرار خواهد ماند و نسل‌هایی که به دنیا خواهند آمد مانند نسل سال 1300 که در مقابل کودتا سر اطاعت پیش آورد و نسلی که در سال 1332 پس از ماجرای 28 مرداد تسلیم سرنیزه و چکمه نظامیان شد، سلطنت حکومت وار و مطلقه دودمان پهلوی را پذیرا خواهد بود و آنان خواهند توانست به آسودگی به خود کامگی خود ادامه دهند. شاه نیز خود فاقد دور اندیشی و تامل و آینده نگری بود و تصور می‌کرد روش سلطنت پدرش که با دیکتاتوی و اعمال پلیسی و اختناق و فشار توأم بوده، روش کاملاً درستی برای سلطنت بر ملت ایران بوده است و شیوه‌ای که خود او در ابتدای سلطنت طی دوران دوازده ساله از سال 1320 تا سال 1332 آن هم به دلیل اشغال کشور پیشه کرده بود یعنی دمکراسی و اینکه شاه یک مقام غیر مسئول است روش صحیحی نبوده و به همین دلیل بود که طی آن دوازده سال اولیه سلطنت آن همه گرفتاری و بحران برای او پیش آمد و سلطنتش را تا لبه سقوط پیش برد. اما شاه به دلیل خودخواهی غافل از این بود که در همان دوران دوازده ساله رجال هوشمند و لایق و سیّاس و فهمیده‌ای چون فروغی و قوام السطنه و دکتر مصدق کشور را از توفان‌های سهمگین سیاسی نجات دادند. به هر ترتیب با توجه به دوران متفاوتی که پس از 28 مرداد در زندگی و سرنوشت اعضای خاندان پهلوی آغاز شد آن خانواده به سالگرد 28 مرداد که به شرگردانی و محرومیت و دربدری آنان در اقصی نقاط جهان خاتمه داد، اهمیت زیادی می‌دادند و آن شب در روز 29 مرداد 1357 نیز علی‌رغم حوادثی که طی هفت هشت ماه گذشته از دی ماه 1356 تا آن زمان در کشور رخ داده بود در جشن سعدآباد شرکت کردند و همه تلاششان این بود که محفلی گرن و آکنده از سرور و شادی و شادنوشی در سعد آباد راه اندازی کنند.

تیمسار ارتشبد قره‌باغی فرمانده ژاندارمری کشور شاهنشاهی (که این دو پسوند کشور شاهنشاهی در دوران قره‌باغی و به نشانه چاپلوسی جانشین ژاندارمری کل کشور و ژاندارمری کشور شده بود، کما اینکه نام شهربانی کل کشور نیز ابتدا به شهربانی کشور و سپس به شهربانی کشور شاهنشاهی بدل شده بود) در حدود ساعت هفت و نیم (19:30) در کاخ سعد آباد حضور یافت.

هنگامی که صرف شام در حدود ساعت 22 تازه آغاز شده بود یکی از آجودان‌های شاه به شاه نزدیک شد و در گوش او سخنانی گفت که سبب گردید رنگ شاه تغییر کند و دچار حیرت و اضطراب کاملاً محسوسی بشود.

خبری که شاه را تکان داد و مضطرب کرد خبر آتش‌سوزی در سینما رکس آبادان بود که در شب 28 و 29 مرداد 1357 رخ داد و گرچه عاملین بعداً پس از به پیروزی رسیدن انقلاب شناسایی و بازداشت و محاکمه و اعدام شدند اما در آن روزها کمتر کسی بود که نپندارد ساواک آن سینما را آتش زده است و مخصوصاً با توجه به آخرین نطق شاه که گفته بود «ممکن است به جای عصر تمدن بزرگ، عصر وحشت فرا برسد» اغلب ایرانیان معتقد بودند ساواک اقدام به آتش زدن سینما کرده است که به مردم القاء کند مخالفان مذهبی رژیم دشمن مظاهر جدید زندگی مدرن از جمله سینما هستند و سینما را با تماشاگران آتش می‌زنند.

اگر شاه در سالروز 28 مرداد آن‌گونه سخن نمی‌راند شاید مخالفان بدان سهولت نمی‌توانستند آتش‌سوزی سینما رکس را به رژیم منسوب کنند اما سوابقی از عملیات پروودکاسیون و پانیک ایجاد کردن دولت و ساواک از گذشته‌ها موجود بود و چند ماه بعد هم حوادثی چون کشاندن روستاییان اطراف اصفهان به شهر و تظاهرات اجباری آنها به نفع رژیم سلطنت، حمله کولی‌ها به مسجد جامع کرمان، حمله سالارجاف به پاوه و وقایع مشابهی رخ داد که ظن مردم را مبدل به یقین کرد که سرانگشت ساواک پشت حادثه وحشتناک آتش سوزی سینما رکس آبادان قرار داشته است به خصوص که رئیس شهربانی آبادان، سرتیپ رزمی که در وقایع دی‌ماه 1356 رئیس شهربانی قم بود و سپس به آبادان منتقل شده بود پس از شنیدن خبر آتش‌سوزی به خیال خود برای دستگیر کردن عاملین دستور داده بود در سینما را قفل کنند و آتش نشانی آبادان نیز به موقع به محل حریق نرسیده بود.

آیا سرتیپ رزمی سینما رکس را آتش زده بود؟

شایعات بی‌اساس و بچه‌گانه‌ای بر سر زبان‌ها افتاد که ماه‌ها نقل می شد از این قرار گفته می‌شد چون سینما رکس به وسیله چریک‌های ناشناسی اشغال شده بود و آن چریک‌ها آپاراتچی سینما را وادار کردند فیلمی را به جای فیلم اصلی به نمایش گذارد که صحنه‌های زننده‌ای از معاشقات فرح همسر شاه سابق را در بر داشت تصمیم گرفته شد. همه کسانی که آن فیلم را دیده و شاهد آن فضاحت‌ها بوده‌اند نابود شوند. شایعات می‌گفت سرتیپ رزمی فردی که گویا مخصوصا پس از سرکوبی مردم قم با ترفیع درجه به آبادان اعزام شده بود ماجرا را شخصا به وسیله تلفن با شاه در میان گذاشت شاه به او فرمان داد ترتیبی اتخاذ نماید که یک تن از تماشاگران فیلم، زنده از سینما خارج نشوند. سرتیپ رزمی به محل رفت دستور داد سینما را با مواد آتش زا آتش بزنند و در سینما را به وسیله دستبندی که مخصوص زندانیان بود قفل کرد و نگذاشت نه تماشاچیان نه مردم به سینما نزدیک شوند.

شایعه‌ای بی‌اساس بود که درباره این ماجرا شنیده شد اما وقتی خبر حقیقی درباره حادثه‌ای منتشر نشود شایعه زیاد می‌شود.

فیلمی که مدتی بعد تهیه و از تلویزیون پخش شد قسمت‌های اخیر این فرضیه را تائید کرد. بستن در سینما به وسیله دستبند با تائید شهود حادثه تعلل رئیس شهربانی در کمک رسانی به مردم و گام برداشتن در جهت عکس یعنی بستن در سینما و جلوگیری از کمک مردم برای نجات دادن و آسیب دیدگان که این کار کاملا عملی بود و می‌توانستند در سینما را با الوار شکسته قربانیان را که در میان شعله‌های را که در میان شعله آتش می‌سوختند و خاکستر می‌شدند آزاد کنند دیر خبر دادن به آتش نشانی،‌ نشستن و مدت 25 دقیقه دست روی دست گذاشتن از نقطه‌های مبهم این حادثه بود.

این واقعه به هر ترتیب که روی داد و عاملین آن هر که بودند ارتباط رژیم سلطنتی را با مردم شکست و توفانی توفنده از خشم و نفرت و کین علیه رژیم خودکامه و لجوج و پرنخوتی که برای مردم و خواست‌ها و آرمان‌های آنان پشیزی ارزش قائل نبود برانگیخت که در طی کمتر از شش ماه با پیامدهای سهمگین و متعدد این توفان که نخست به صورت ارزش نسیم پاییز آغاز شده و اندک اندک قدرت و بعد عمیق و خروش یک توفان بنیان کن را یافته بود و اساس رژیم نامنطبق با شرایط زمان را فرو ریخت.

نمایش فیلم‌های مستهجن، سینما را وسیله ضد ارزش ساخته بود

اسرار این واقعه تا آنجا که در طول زمان تقریبا مسجل و افشا شده است این است که جوان معتادی به نام براتعلی تکبعلی زاده و چند دوست معلوم الحال او مانند تمام کسانی که در اجتماعات بحرانی به فکر خودنمایی می‌افتند و دلیل بیکاری، اعتیاد، خشم و تنفر نسبت به رژیم تصمیم گرفتند سینمایی را آتش بزنند تا از سیل گناه و فساد که دامنگیر جامعه شده و دولت آن را تشویق می‌کرد و اشاعه می‌داد کاسته شود.

طی سال‌های 1335 تا 1357 نمایش فیلم‌های سکسی و پورنوگرافی ساخت اروپا و آمریکا در سینماهای تهران و شهرستان‌ها به تدریج به شکل یک مسئله عادی و عمومی درآمد.

وارد کنندگان فیلم‌های خارجی برای جذب تماشاگر از میان انبوه فیلم‌های تولید شده در آمریکا و اروپا مستهجن‌ترین فیلم‌ها به ویژه فیلم‌های فرانسوی و ایتالیایی را برگزیده به وسیله دوبلورهایی که الفاظ رکیک و شنیع و کلمات دو پهلوی پررمز و کنایه مستهجن به کار می‌بردند و به زبان فارسی دوبله کرده در سینماهای تهران و شهرستان‌ها به نمایش می‌گذاشتند.

در این فیلم‌ها از اطفال ده دوازده ساله تا پیرمران 60-70-80 ساله و زنان و مردان و جوانان و دختران در مناظر زننده‌ای ظاهر شده و رکیک‌ترین الفاظ را بر زبان می‌آوردند.

از یک سو فیلم‌های خارجی و از سوی دیگر فیلم‌های آبگوشتی و بی‌محتوای معروف به فیلم فارسی، اخلاق عمومی و باورهای مورد حرمت مردم را مخدوش می‌کردند. تا جایی که بعضی از روزنامه‌نگاران صاحب قدمت در حرفه خود در سر مقاله‌های جراید و مجلات تهران به این وضعیت زننده و فساد انگیز اشاره کرد و خواهان سانسور بعضی از قسمت‌های زننده فیلم های مزبور می‌شدند.

گرچه در سال 1356 دستورات یکی از مهمترین حوادث سال 57 که باعث خشمگین کردن مردم و سرعت بخشیدن به انقلاب 57 شد، فاجعه به آتش کشیدن سینما رکس آبادان بود. علت خشمگینی مردم، نسبت دادن این فاجعه به عوامل حکومت پهلوی بود. در حدود ساعت 21:45 شب بیست و هشتم مرداد طبق آمار دقیق 630نفر از کسانی که به تماشای فیلم گوزن‌ها در آخرین سانس به سینما رفته بودند در آتش سوختند. تعداد کشته‌شدگان بعداً به بیش از 733 نفر افزایش یافت.

* در شب 29 مرداد سال 1357 مجلس ضیافت با شکوهی به مناسبت سالروز آنچه که رژیم آن را قیام ملی 28 مرداد 1332 می‌خواند و مخالفین از آن به نام کودتای ننگین 28 مرداد با همکاری سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) CIA یاد می‌کردند در کاخ سعد آباد برگزار شده بود . این مراسم هر سال در شب 28 مرداد برگزار می‌شد و گاهی در عصر 28 مرداد منعقد می‌گردید اما آن سال به مناسبت اوج‌گیری مخالفت‌ها سعی شده بود به صورت خصوصی برگزار گردد و یک جشن خانوادگی به مناسبت شکرگزاری دودمان پهلوی از بازگشت شاه در 25 سال پیش از آن به تخت سلطنت و مقام خود باشد و نه یک جشن پر سر و صدا.

خاندان سلطنتی به مراسم 28 مرداد اهمیت زیادی می‌داد زیرا جریان 28 مرداد که نمی‌توان آن را صرفاً یک کودتای نظامی خواند و اطلاق نام قیام نیز بدان دور از واقعیت تاریخ است، آن خانواده را یک بار دیگر پس از واقعه سوم شهریور 1320 به کاخ‌های سلطنتی بازگرداند و این بار با قدرت و غرور بیشتری به مراتب افزونتر از دوران پس از شهریور 1320 بر اریکه سلطنت بازگشتند و به جبران آن دو سال دوری از اقتدار و اختیارات طی آن 25 سال هرچه در توان داشتند کوشیدند تا جبران مافات کنند.

در خانواده پهلوی صرفنظر از نسل جوانی که بر اثر ازدواج برادران و خواهران و برادرزاده‌ها و خواهرزاده‌ها و بستگان نزدیک و دور سلطنت طی آن 25 سال از 1332 تا 1357 چشم به دنیا گشوده بودند و طبعاً وقایع دوران پیش از 28 مرداد را ندیده بودند؛ دیگران از جمله ملکه مادر، ملکه توران امیر سلیمانی، ملکه عصمت السلطنه، برادران و خواهران و خویشاوندان شاه تقریباً همه خاطرات تلخی از دوران حکومت دکتر مصدق به یاد داشتند و به تلخی و نفرت از آن دوران یاد می‌کردند. علت نفرت و خشم اعضای دودمان پهلوی از دوران مصدق آن بود که دکتر مصدق اختیارات و سوء استفاده‌های اعضای خاندان سلطنتی از نسبت خانوادگی خود با شاه را محدود کرد، دفاتر عریض و طویل هریک از همسران رضاشاه و برادران و خواهران شاه را تعطیل کرد و بسیاری از آنها را از ایران به اروپا فرستاد و چون دولت پس از ملی شدن صنعت نفت و بحران سال‌های 1332 ـ 1331 پول چندانی در بساط نداشت بنابراین تبعید شدگان به خارج برای تأمین مخارج روزانه خود که با ولخرجی و اسراف نیز توأم بود به زحمت افتادند.

در ماه‌های آخر حکومت دکتر مصدق، ملکه مادر و شاهدخت شمس و شوهر و فرزندان او در آمریکا زندگی می‌کردند که شهناز نیز به آنها پیوسته بود. شاهدخت اشرف در پاریس زندگی می‌کرد و سایر اعضای خانواده نیز بیشتر در خارج از ایران زندگی می‌کردند. علیرضا پهلوی برادر جوانتر شاه نیز به پاکستان فرستاده شده بود. اختیارات شاه بسیار محدود شده بود و حقوقی که دولت به شاه و دربار می‌پرداخت تعدیل شده و مصدق حتی خواهان آن بود که به دلیل تنگدستی دولت، شاه از دریافت حقوق ماهانه خود 45 هزار تومان خودداری کند.

بیست و هشتم مرداد آن وضعیت را از بین برد. برادران و خواهران شاه به تدریج به کشور بازگشتند و دوباره املاک و ممر معاش‌های متعدد خود را به دست آوردند و شروع به تأسیس شرکت‌های انتفاعی کردند و گذشته از آن در شرکت‌های دیگران سهامی به دست آوردند و اغلب آن سهام بدون سرمایه‌گذاری به آنان واگذار می‌شد زیرا سرمایه گذاران می‌خواستند از نفوذ و قدرت برادران و خواهران شاه بهره‌مند شوند.

برادران و خواهران شاه اغلب فاقد تحصیلات عالیه بودند و کسی نمی‌توانست درجه تحصیلی واقعی آنها چیست فقط در مورد عبدالرضا پهلوی گفته می‌شد که او دانشگاه هاروارد را در رشته اقتصاد به پایان رسانده است.

برادران و خواهران شاه نظر به اینکه تحصیلات عالیه نداشتند و چون اساساً فاقد افکار روشن و پیشرفته‌ای بودند و بیشتر سطحی بوده و علاقه‌ای به مطالعه نشان نمی‌دادند هرگز به مخیله شان خطور نمی‌کرد که سوء استفاده گسترده آنها از نسبت خانوادگی‌شان با شاه، مقام شاه را موهون کرده و در آینده سلطنت پهلویان را در ایران با دشواری‌هایی رو به رو خواهد ساخت.

هریک از آنها فقط به منافع خود و میزان استفاده‌ای که می‌توانست از نام و نسب خانوادگی خود ببرد می‌اندیشید و هریک از آنها سعی می‌کرد ثروت بیشتری به دست آورد و به میزان املاک خود بیفزاید و در شرکت‌هایی که تأسیس می‌شد سهام زیادتری به دست آورد و تا می‌تواند جواهر و اشیاء نفیس و مبلمان عالی در خانه و ویلا و قصر خود گرد آورد و نقدینه‌های بانکی خود در داخل و خارج را بیشتر کند.

شاهزادگان پهلوی فاقد آینده‌نگری بودند و هیچ وقت کتاب نمی‌خواندند زیرا پول مفتی که به آسانی به دست می‌‌آوردند و استفاده از نظریات و لذایذ گوناگون و پورسانت‌هایی که دریافت می‌کردند و خانه‌های تازه و اتومبیل‌های شیکی که می‌خریدند فرصت اندیشیدن به آنها نمی‌داد و تصور می‌کردند تا دنیا دنیاست رژیم پهلوی برقرار خواهد ماند و نسل‌هایی که به دنیا خواهند آمد مانند نسل سال 1300 که در مقابل کودتا سر اطاعت پیش آورد و نسلی که در سال 1332 پس از ماجرای 28 مرداد تسلیم سرنیزه و چکمه نظامیان شد، سلطنت حکومت وار و مطلقه دودمان پهلوی را پذیرا خواهد بود و آنان خواهند توانست به آسودگی به خود کامگی خود ادامه دهند. شاه نیز خود فاقد دور اندیشی و تامل و آینده نگری بود و تصور می‌کرد روش سلطنت پدرش که با دیکتاتوی و اعمال پلیسی و اختناق و فشار توأم بوده، روش کاملاً درستی برای سلطنت بر ملت ایران بوده است و شیوه‌ای که خود او در ابتدای سلطنت طی دوران دوازده ساله از سال 1320 تا سال 1332 آن هم به دلیل اشغال کشور پیشه کرده بود یعنی دمکراسی و اینکه شاه یک مقام غیر مسئول است روش صحیحی نبوده و به همین دلیل بود که طی آن دوازده سال اولیه سلطنت آن همه گرفتاری و بحران برای او پیش آمد و سلطنتش را تا لبه سقوط پیش برد. اما شاه به دلیل خودخواهی غافل از این بود که در همان دوران دوازده ساله رجال هوشمند و لایق و سیّاس و فهمیده‌ای چون فروغی و قوام السطنه و دکتر مصدق کشور را از توفان‌های سهمگین سیاسی نجات دادند. به هر ترتیب با توجه به دوران متفاوتی که پس از 28 مرداد در زندگی و سرنوشت اعضای خاندان پهلوی آغاز شد آن خانواده به سالگرد 28 مرداد که به شرگردانی و محرومیت و دربدری آنان در اقصی نقاط جهان خاتمه داد، اهمیت زیادی می‌دادند و آن شب در روز 29 مرداد 1357 نیز علی‌رغم حوادثی که طی هفت هشت ماه گذشته از دی ماه 1356 تا آن زمان در کشور رخ داده بود در جشن سعدآباد شرکت کردند و همه تلاششان این بود که محفلی گرن و آکنده از سرور و شادی و شادنوشی در سعد آباد راه اندازی کنند.

تیمسار ارتشبد قره‌باغی فرمانده ژاندارمری کشور شاهنشاهی (که این دو پسوند کشور شاهنشاهی در دوران قره‌باغی و به نشانه چاپلوسی جانشین ژاندارمری کل کشور و ژاندارمری کشور شده بود، کما اینکه نام شهربانی کل کشور نیز ابتدا به شهربانی کشور و سپس به شهربانی کشور شاهنشاهی بدل شده بود) در حدود ساعت هفت و نیم (19:30) در کاخ سعد آباد حضور یافت.

هنگامی که صرف شام در حدود ساعت 22 تازه آغاز شده بود یکی از آجودان‌های شاه به شاه نزدیک شد و در گوش او سخنانی گفت که سبب گردید رنگ شاه تغییر کند و دچار حیرت و اضطراب کاملاً محسوسی بشود.

خبری که شاه را تکان داد و مضطرب کرد خبر آتش‌سوزی در سینما رکس آبادان بود که در شب 28 و 29 مرداد 1357 رخ داد و گرچه عاملین بعداً پس از به پیروزی رسیدن انقلاب شناسایی و بازداشت و محاکمه و اعدام شدند اما در آن روزها کمتر کسی بود که نپندارد ساواک آن سینما را آتش زده است و مخصوصاً با توجه به آخرین نطق شاه که گفته بود «ممکن است به جای عصر تمدن بزرگ، عصر وحشت فرا برسد» اغلب ایرانیان معتقد بودند ساواک اقدام به آتش زدن سینما کرده است که به مردم القاء کند مخالفان مذهبی رژیم دشمن مظاهر جدید زندگی مدرن از جمله سینما هستند و سینما را با تماشاگران آتش می‌زنند.

اگر شاه در سالروز 28 مرداد آن‌گونه سخن نمی‌راند شاید مخالفان بدان سهولت نمی‌توانستند آتش‌سوزی سینما رکس را به رژیم منسوب کنند اما سوابقی از عملیات پروودکاسیون و پانیک ایجاد کردن دولت و ساواک از گذشته‌ها موجود بود و چند ماه بعد هم حوادثی چون کشاندن روستاییان اطراف اصفهان به شهر و تظاهرات اجباری آنها به نفع رژیم سلطنت، حمله کولی‌ها به مسجد جامع کرمان، حمله سالارجاف به پاوه و وقایع مشابهی رخ داد که ظن مردم را مبدل به یقین کرد که سرانگشت ساواک پشت حادثه وحشتناک آتش سوزی سینما رکس آبادان قرار داشته است به خصوص که رئیس شهربانی آبادان، سرتیپ رزمی که در وقایع دی‌ماه 1356 رئیس شهربانی قم بود و سپس به آبادان منتقل شده بود پس از شنیدن خبر آتش‌سوزی به خیال خود برای دستگیر کردن عاملین دستور داده بود در سینما را قفل کنند و آتش نشانی آبادان نیز به موقع به محل حریق نرسیده بود.

آیا سرتیپ رزمی سینما رکس را آتش زده بود؟

شایعات بی‌اساس و بچه‌گانه‌ای بر سر زبان‌ها افتاد که ماه‌ها نقل می شد از این قرار گفته می‌شد چون سینما رکس به وسیله چریک‌های ناشناسی اشغال شده بود و آن چریک‌ها آپاراتچی سینما را وادار کردند فیلمی را به جای فیلم اصلی به نمایش گذارد که صحنه‌های زننده‌ای از معاشقات فرح همسر شاه سابق را در بر داشت تصمیم گرفته شد. همه کسانی که آن فیلم را دیده و شاهد آن فضاحت‌ها بوده‌اند نابود شوند. شایعات می‌گفت سرتیپ رزمی فردی که گویا مخصوصا پس از سرکوبی مردم قم با ترفیع درجه به آبادان اعزام شده بود ماجرا را شخصا به وسیله تلفن با شاه در میان گذاشت شاه به او فرمان داد ترتیبی اتخاذ نماید که یک تن از تماشاگران فیلم، زنده از سینما خارج نشوند. سرتیپ رزمی به محل رفت دستور داد سینما را با مواد آتش زا آتش بزنند و در سینما را به وسیله دستبندی که مخصوص زندانیان بود قفل کرد و نگذاشت نه تماشاچیان نه مردم به سینما نزدیک شوند.

شایعه‌ای بی‌اساس بود که درباره این ماجرا شنیده شد اما وقتی خبر حقیقی درباره حادثه‌ای منتشر نشود شایعه زیاد می‌شود.

فیلمی که مدتی بعد تهیه و از تلویزیون پخش شد قسمت‌های اخیر این فرضیه را تائید کرد. بستن در سینما به وسیله دستبند با تائید شهود حادثه تعلل رئیس شهربانی در کمک رسانی به مردم و گام برداشتن در جهت عکس یعنی بستن در سینما و جلوگیری از کمک مردم برای نجات دادن و آسیب دیدگان که این کار کاملا عملی بود و می‌توانستند در سینما را با الوار شکسته قربانیان را که در میان شعله‌های را که در میان شعله آتش می‌سوختند و خاکستر می‌شدند آزاد کنند دیر خبر دادن به آتش نشانی،‌ نشستن و مدت 25 دقیقه دست روی دست گذاشتن از نقطه‌های مبهم این حادثه بود.

این واقعه به هر ترتیب که روی داد و عاملین آن هر که بودند ارتباط رژیم سلطنتی را با مردم شکست و توفانی توفنده از خشم و نفرت و کین علیه رژیم خودکامه و لجوج و پرنخوتی که برای مردم و خواست‌ها و آرمان‌های آنان پشیزی ارزش قائل نبود برانگیخت که در طی کمتر از شش ماه با پیامدهای سهمگین و متعدد این توفان که نخست به صورت ارزش نسیم پاییز آغاز شده و اندک اندک قدرت و بعد عمیق و خروش یک توفان بنیان کن را یافته بود و اساس رژیم نامنطبق با شرایط زمان را فرو ریخت.

نمایش فیلم‌های مستهجن، سینما را وسیله ضد ارزش ساخته بود

اسرار این واقعه تا آنجا که در طول زمان تقریبا مسجل و افشا شده است این است که جوان معتادی به نام براتعلی تکبعلی زاده و چند دوست معلوم الحال او مانند تمام کسانی که در اجتماعات بحرانی به فکر خودنمایی می‌افتند و دلیل بیکاری، اعتیاد، خشم و تنفر نسبت به رژیم تصمیم گرفتند سینمایی را آتش بزنند تا از سیل گناه و فساد که دامنگیر جامعه شده و دولت آن را تشویق می‌کرد و اشاعه می‌داد کاسته شود.

طی سال‌های 1335 تا 1357 نمایش فیلم‌های سکسی و پورنوگرافی ساخت اروپا و آمریکا در سینماهای تهران و شهرستان‌ها به تدریج به شکل یک مسئله عادی و عمومی درآمد.

وارد کنندگان فیلم‌های خارجی برای جذب تماشاگر از میان انبوه فیلم‌های تولید شده در آمریکا و اروپا مستهجن‌ترین فیلم‌ها به ویژه فیلم‌های فرانسوی و ایتالیایی را برگزیده به وسیله دوبلورهایی که الفاظ رکیک و شنیع و کلمات دو پهلوی پررمز و کنایه مستهجن به کار می‌بردند و به زبان فارسی دوبله کرده در سینماهای تهران و شهرستان‌ها به نمایش می‌گذاشتند.

در این فیلم‌ها از اطفال ده دوازده ساله تا پیرمران 60-70-80 ساله و زنان و مردان و جوانان و دختران در مناظر زننده‌ای ظاهر شده و رکیک‌ترین الفاظ را بر زبان می‌آوردند.

از یک سو فیلم‌های خارجی و از سوی دیگر فیلم‌های آبگوشتی و بی‌محتوای معروف به فیلم فارسی، اخلاق عمومی و باورهای مورد حرمت مردم را مخدوش می‌کردند. تا جایی که بعضی از روزنامه‌نگاران صاحب قدمت در حرفه خود در سر مقاله‌های جراید و مجلات تهران به این وضعیت زننده و فساد انگیز اشاره کرد و خواهان سانسور بعضی از قسمت‌های زننده فیلم های مزبور می‌شدند.

گرچه در سال 1356 دستورات مبهمی برای جلوگیری از نمایش فیلم‌های مستهجن صادر شد که زیر فشار مقامات روحانی کشور بود اما نمایش آنگونه فیلم‌ها همچنین چاپ تصاویر زنان برهنه روی جلد مجلات کشور همچنان ادامه داشت. فریدون زند فرد سفیر ایران در عراق در سال 1357 در خاطرات خود می‌نویسد: در دیدار با آیت‌الله العظمی خویی در عراق، اولین موضوعی که آیت‌الله مطرح کردند موضوع اشمئزاز معظم له از چاپ تصاویر زنان برهنه روی جلد مجلات ایران بود.

دولت چندان اهمیتی به مسائلی از این قبیل نمی‌داد و حتی بعضی از مقامات دولتی اصرار داشتند فیلم‌های مستهجن در شهرهای مذهبی نظیر مشهد و قم نیز به نمایش گذارده شود.

مبهمی برای جلوگیری از نمایش فیلم‌های مستهجن صادر شد که زیر فشار مقامات روحانی کشور بود اما نمایش آنگونه فیلم‌ها همچنین چاپ تصاویر زنان برهنه روی جلد مجلات کشور همچنان ادامه داشت. فریدون زند فرد سفیر ایران در عراق در سال 1357 در خاطرات خود می‌نویسد: در دیدار با آیت‌الله العظمی خویی در عراق، اولین موضوعی که آیت‌الله مطرح کردند موضوع اشمئزاز معظم له از چاپ تصاویر زنان برهنه روی جلد مجلات ایران بود.

دولت چندان اهمیتی به مسائلی از این قبیل نمی‌داد و حتی بعضی از مقامات دولتی اصرار داشتند فیلم‌های مستهجن در شهرهای مذهبی نظیر مشهد و قم نیز به نمایش گذارده شود.


.

فحاشی به بهانه سالگرد پیروزی انقلاب!

محمد نوری زاد را همگان می شناسند. هموکه عقده دیده شدن دارد و شهوت شهرت لایعقلش کرده است. کسی که روزی در قامت انقلابی افراطی ظاهر می شد، چند صباحی است که ژست اپوزیسیونی دو آتشه را به خود می گیرد. در همین ارتباط وی اخیراً دست به قلم شده و در وب سایت رسمی خود، یادداشتی با عنوان «ای کاش انقلاب نمی کردیم!» را در 13 بند منتشر نموده است.


اولین خبر:در بخشی از این یادداشت کینه توزانه می خوانیم: «دگرگونی های ناگهانی هدر دهنده سرمایه های ملی اند. این دگرگونی های ناگهانی، هم جمعیت نخبگان و شایستگان را از پا در می آورند و به حاشیه می برند، و هم اندوخته های ملی و مالی کشور را ضایع می کنند. براستی اگر در سال پنجاه و هفت انقلاب نمی کردیم، اکنون – در سال نود و یک شمسی – در کدام نقطه و در کجا ایستاده بودیم؟»

در ادامه این فکاهی نامه چنین آمده است: «اگر انقلاب نکرده بودیم، امروز حداقل پنج نیروگاه هسته ایِ پیشرفته در پنج نقطه از کشورمان دایر بود. این نیروگاهها با آنکه پیمانکارانشان آلمانی ها و ژاپنی ها بودند، علاوه بر تامین برق، سطح علمی ما را خواه ناخواه ارتقا می بخشودند. و همچنین سطح مشاغل حرفه ای و علمیِ متخصصین ما را، و مرتبتِ جهانیِ اندیشمندان ما را.»

اینگونه سخن چینی های جناب نوری زاد اجنبی پرست، انسان را بیاد جملات تقی زاده خائن می اندازد که می گفت: "ایرانی جماعت نمی تواند یک لولهنگ (آفتابه) بسازد"!
ایران 1391 جزء معدود کشورهای دارای تکنولوژی بومی سازی شده انرژی هسته ای است که اکثر قریب به اتفاق نیازهای خود از این فناوری را در داخل تأمین می کند.

این در حالیست که جامعه به اصطلاح جهانی هم خواسته های این عنصر معلوم الحال را تکرار می کنند، با این تفاوت که آنها منافع ملیشان را در این موارد در نظر می گیرد، ولی امثال نوری زاد به موطن خود پشت پا زده و مصالح غیر را بر منافع خودی ارجح می دانند!

در جای دیگری از این مطلب می خوانیم: «اگر انقلاب نشده بود، امروز وزنِ علمیِ دانشگاههای ما در مقایسه با دانشگاههای مطرح خاورمیانه و حتی شرق آسیا، از رتبه و اعتبار قابل اعتنایی برخوردار بود. همچنانکه میانگین سطح علمی دانشگاههای تهران و شریف(آریامهر) و شیراز و اصفهان و مشهد و تبریز در سال پنجاه و شش بسیار فراتر از سطح علمی دانشگاههای مطرح منطقه بود.»

شاید نوری زاد به علت کهولت سن  از یاد برده باشد که رتبه تولید علم ایران در سال جدید میلادی از عدد 17 به 13 ارتقا پیدا کرده و دانشگاه های ملی و دانشجویان ایرانی هم اکنون در حدود 2.5 در صد تولید علم جهان را در اختیار دارند که این رشد علمی در عرض 30 سال در منطقه بی سابقه بوده است.

نوری زاد در ادامه نوشته با با استناد به توجیهات بچه گانه، اینطور می نویسد: «اگر در ایران انقلاب نمی شد، سطح صنایع نظامی این کشور هم اکنون بالاتر بود: «اگر انقلاب نمی شد صنایع نظامی ما با همه ی وابستگی اش به آمریکا، کیفیت مطلوب تری می داشت. حداقل این که از صنایع کم کیفیت چینی و کره ای (شمالی) برتر بود. با کارشناسانی که همان صنایع را پشتیبانی می کردند. و با این ترجیح که مشکل قطعات یدکی نیز نمی داشتیم. هم درصنایع نظامی وهم در سایر صنایع.»

امروزه نه تنها واردات اسلحه و مهمات از کشورهای خارجی به میزان چشمگیری کاهش داشته است، بلکه به برکت انقلاب شکومند اسلامی و تجربیات حاصله از دوران 8 ساله جنگ تحمیلی، اکثر قریب به اتفاق تجهیزات دفاعی مورد نیاز، در داخل کشور مهندسی و تولید می شوند.
در این ارتباط، بنا بر اعتراف دوست و دشمن، تجهیزات و تکنولوژی های نظامی ساخت ایران، نه تنها از نمونه های مشابه خارجی نازل تر نیستند، بلکه در برخی موارد، از آنها نیز برترند.
مصداق مدعای فوق را می توان از وحشت و هراس سران چهارمین ارتش بزرگ دنیا از توان دفاعی جمهوری اسلامی ایران دریافت.
حال آنکه بخواهیم با پاک کردن صورت مسأله و کم اهمیت جلوه دادن توان بومی دفاعی کشور، درباره کیفیت نازل واردات ناچیز تجهیزات نظامی به داخل بحث کنیم، اتلاف وقت خواهد بود.

در بخش پایانی این مطلب نیز نوری زاد با هتک حرمت و توهین و فحاشی نسبت به روحانیون معظمی چون مرحوم آیت الله خلخالی و حجج اسلام فلاحیان و حسینیان، پرده از ماهیت پلید سکولار خود برداشته و چنین می نگارد: «اگر انقلاب نمی شد، روحانیان و اساساً نظام حوزه ها حتماً از امروز مقبول تر و با آبروتر بودند. چرا که روحانیت، در تمام دوره ی پنجاه ساله ی پهلوی، علاوه بر ساماندهی مراتب مذهبی مردم، نقش ناظر منتقدی را داشت که در سمت مردم قرارگرفته بود و حاکمیت باید مراعات همان مردم را – و به تبع مردم مراعات روحانیت را – می کرد.»!


از سخنان پر از حقد و کینه شخص محمد نوری زاد چنین بر می آید که می باید ساحت مذهب و مبلغان آن (روحانیت) را از حوزه سیاست و حکومت جدا نمود.
در همین رابطه، حضرت امام خمینی(ره)، بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی، پیرامون جدایی دین از سیاست چنین اظهار می دارند: «آنها مى‏دانند که باید بگویند اسلام، امریکا هم براى اسلام دلش مى‏سوزد، اما اسلام امریکایى در زمان شاه هم بود، اسلام امریکایى بود، کسى حق نداشت دخالت در هیچ امرى بکند. اسلام امریکایى این بود که مُلّاها باید بروند درسشان را بخوانند، چکار دارند به سیاست. با صراحت لهجه مى‏گفتند. از بس تزریق شده بود در این مغزها باورشان آمده بود که ما باید برویم توى مدرسه درس بخوانیم، چکار داریم به اینکه به ملت چه مى‏گذرد؛ آن امر مردم، امر حکومت با قیصر (شاه) است به ما چه ربطى دارد.» (صحیفه امام، ج‏17، ص: 534)

از این رو دیانت ما عین سیاست ما بوده و دیانت نه در کنج خاقاه و صومعه، بلکه در بطن جامعه و شئون کلان سیاسی نمود و ظهور و بروز پیدا خواهد کرد.

 


.

فرح؛ملکه بی بند و بار دربار+عکس

اولین خبر به نقل ازشریان نیوز ، یکی از عوامل بروز نارضایتی شدید از رژیم شاه، فساد بی‌حد و حصر دربار بود. فساد اخلاقی، تکبر و تفرعن، فساد جنسی، فساد مالی و فساد دینی تمام تار و پود دربار را در‌نوردیده بود. فساد با ظهور رژیم پهلوی در دربار همزاد بود، ولی در پایان عمر رژیم، به صورت یک فرهنگ حاکم درآمده بود.

 
در ابتدا رژیم سعی می‌کرد فساد دربار را به دلایل فرهنگی مردم مخفی نگه دارد و همین امر موجب شد تا خاندان سلطنت خود را از مردم پنهان و کم‌کم رابطه باریک خود را با مردم قطع کنند و دربار به یک اشرافیت و طبقه‌ای تبدیل شود که هیچ چیز بین آنان و مردم را پیوند نزند.
 
 
عشرتکده کیش در حال باده گساری با امیرعباس هویدا و لابد به سلامتی جذامیان!
 
فساد دربار نه‌تنها در چهار دیواری کاخ‌های پهلوی نماند، بلکه در تمام ارکان رژیم ریشه زد. نهادهای رژیم هرچه به دربار نزدیک‌تر بودند بیشتر به مظهر فساد تبدیل می‌شدند و کم‌کم از درون می‌پوسیدند و ناگهان فرو می‌ریختند. ممکن است در هر رژیمی فسادی رخ بدهد، اما آنچه منجر به بی‌اعتمادی مردم می‌شود، دو موضوع است:
 
1- برخورد نکردن نظام و نهادهای آن با فساد.
 
2- رخنه کردن فساد در بدنه و در رأس نظام که در این صورت فساد نهادینه خواهد شد. 
فساد در رژیم شاه به علت مبتلا شدن به هر دو موضوع، جزئی از ماهیت آن شده بود تا جایی که فساد دربار کم‌کم از پرده برون افتاد و مردم مسلمان ایران را سخت به عکس‌العمل واداشت.
 
بخش اعظم تظاهراتی که از سال 1356 در ایران آغاز شد، متوجه فساد دربار بود. به گفته ژان لوروریه، روزنامه‌نگار فرانسوی: «اگر در کوچه و خیابان از ایرانیان بپرسید چرا رژیم را مورد انتقاد و سرزنش قرار می‌دهند و جواب آنها را جمع کنید، فساد و انحطاط اخلاقی رژیم در ردیف اول پاسخ آنها خواهد بود.» (1)
 
اگر شعارها، دیوار نوشته‌ها و پلاکاردهای مردم ایران در دوره انقلاب تجزیه و تحلیل شود، این ادعا را ثابت می‌کند که فساد دربار پهلوی یکی از عوامل اعتراض آشتی‌ناپذیر مردم ایران بود. بسیاری از شعارهای مردم، فساد رژیم و مظاهر فساد و عوامل آن را مورد اعتراض قرار می‌دادند. در ادامه این نوشتار و به عنوان نمونه، گذری برمنقولات نزدیکان فرح پهلوی درباره مفاسد اخلاقی او خواهیم داشت:
 
فرح پهلوی در یک خانواده بی‌بند و بار تربیت شده بود. پدرش یک استوار ارتش بود که به علت سرطان درگذشت و او به‌زودی با مادرش راهی تهران شد. دایی فرح، محمدعلی قطبی سرپرستی هر دو را بر عهده گرفت. در این خانواده هیچ‌یک از امور شرعی مراعات نمی‌شد. فرح در تهران در مدرسه ژاندارک تحت نظر راهبه‌های فرانسوی دبستان و دبیرستان را طی کرد. به گفته مادر فرح، فرح با پسردایی‌اش، رضا قطبی «در زیر یک سقف زندگی می‌کردند.»
 
 
عشرتکده کیش فرح پهلوی با دوست صمیمی اش کنستانتین پادشاه سابق یونان
 
محمد‌علی قطبی تصمیم گرفت فرزندش رضا را برای تحصیل به فرانسه بفرستد. فرح که اینک دختر 18 ساله‌ای شده بود، «اصرار ورزید او را هم همراه با رضا به فرانسه» بفرستند و سرانجام دو جوان با یکدیگر برای تحصیل به فرانسه رفتند. (2)
 
فرح در فرانسه با چهار دوست جدید به نام‌های لیلی امیرارجمند، کریم پاشا بهادری، فریدون جوادی و بژورن مایرولد آشنا شد. لیلی امیرارجمند بعدها در کاخ پهلوی به جرگه دربار پیوست و سپس همه‌کاره فرح در کانون پرورش فکری کودکان شد. لیلی امیرارجمند از مبتذل‌ترین زنان و مظهر فساد دربار بود.
 
ملکه مادر در توصیف خانم امیرارجمند می‌گوید: «این خانم نمونه یک زن بی‌بندوبار و آزاد از هر نوع قید و بند بود.‌.‌. گاهی اوقات 10، 15 و 20 زن از کارکنان دربار و ندیمه‌ها و خدمه و دوستانش را لخت لخت مادرزاد می‌کرد و در استخر کاخ بدون هیچ پوششی شنا می‌کردند.» (3) یک مرتبه آقای صاحب اختیار، سرپرست خدمه‌های کاخ به لیلی اعتراض کرد و گفت: «این کار جلوی کارگران کاخ خوب نیست.» لیلی گفت: «بگذار نگاه کنند، برای سوی چشمشان خوب است.» (4)
 
 فرح در حال رقص با آلن دلون
 
لیلی امیرارجمند می‌گفت: «اگر آدم‌ها در حضور هم معاشقه، مغازله و زناشویی کنند لذتش دوچندان می‌شود و خودش همیشه مجالس چند نفره راه می‌انداخت و گاهی که مرد کم می‌آوردند از همین خدمه دربار صدا می‌کردند و می‌بردند به داخل محفل خودشان.» (5) شوهر لیلی امیرارجمند، حسینعلی امیرارجمند از او بی‌غیرت‌تر بود. «هر وقت مردی [لیلی] زنش را می‌بوسید، او مؤدبانه تشکر می‌کرد.» (6)
 
مادر فرح نیز از فساد این دوست شبانه‌روزی فرح تعجب می‌کند و می‌نویسد: «البته من از بی‌پروایی جنسی لیلی ناراضی بودم، به‌ویژه در مسافرت‌های نوشهر و کیش عادت داشت بدون هیچ پوششی وارد دریا شود و برایش اهمیتی نداشت که ده‌ها نفر نگهبان و گاردی‌ها دارند او را تماشا می‌کنند.» (7)
 
خوشبختانه خانم امیرارجمند در همان دوران تحصیل در فرانسه «تغییر دین داده و به کاتولیک گرویده بود.» (8) لیلی امیرارجمند با این همه فساد، شب و روز در کنار فرح بود. هرگاه در تهران بودند، در کاخ بود و هرگاه مسافرت می‌رفتند ملتزم رکاب بود. امیرارجمند چنان به فرح علاقه نشان می‌داد که «سعی می‌کرد حتی در طرز لباس پوشیدن و آرایش شبیه فرح باشد.»(9) و فرح نیز سعی می‌کرد در بی‌بندوباری شبیه امیرارجمند باشد.
 
به گفته محافظ شاه «این خانم از دوستان ملکه، فرح دیبا بود و خیلی از کارهای آنها مثل هم بود. مثلاً در وقاحت و بی‌شرمی کاملاً شبیه هم بودند. از اینکه جلوی مردم لخت قدم بزنند، لذت می‌بردند. البته گاهی فرح در اثر فشار مادرش کمی رعایت می‌کرد.» (10) البته لیلی دیگری نیز به نام «لیلی دفتری» دختر سرتیپ دفتری که در وقاحت دست کمی از امیرارجمند نداشت، جزو حلقه دوستان فرح بود. این دو نفر نیز «وقتی در نوشهر همراه فرح بودند با وضع قبیحی روی ماسه‌ها می‌خوابیدند و در مقابل سربازان گارد حرکات شنیعی می‌کردند. خود فرح هم دست کمی از آنها نداشت و حتی به یک عکاس اجازه داده بودند که. . .» (11)
 
یکی دیگر از دوستان پاریسی فرح «کریم پاشا بهادری» بود. فرح «از اوایل ورود به پاریس با او آشنا شده بود و بیشتر اوقات خود را با هم سپری می‌کردند.» کریم از فرح خواستگاری کرد و با اینکه رضا قطبی پسردایی فرح مخالفت کرد، این خواستگاری موافقت شد و بدون اجازه خانواده «در یک جشن کوچک با حضور دوستان و تنی چند از دانشجویان ایرانی مقیم پاریس رسماً نامزدی خود را اعلام کردند.» (12)
 
 
عشرتکده کیش محمدرضا پهلوی در کنار هایده خواننده فاسد دربار
 
به محض خواستگاری شاه، فرح نسبت به این نامزد بی‌وفایی کرد و او را در خماری گذاشت، ولی بی‌وفایی فرح طولی نکشید و هنگامی که ملکه ایران شد، این دوست قدیمی را به کاخ آورد و محفل انس سابق را با سایر دوستان راه‌اندازی کرد. به گفته ملکه مادر «این دختر (فرح) آن‌قدر وقیح بود که کریم پاشا بهادری را آورده بود کنار دست محمدرضا به عنوان رئیس دفتر ملکه.»
 
معروف‌ترین فساد جنسی فرح، کشف رابطه او با فریدون جوادی بود. «فریدون جوادی از قدیمی‌ترین دوستان ایام تحصیل فرح در پاریس و در واقع اولین دوست او در فرانسه بود.» (13) به دنبال فرح، جوادی نیز به دربار راه یافت. جوادی دوست سفر و حضر فرح بود.
 
در مسافرتی که فرح و دوستانش به خجیر در منطقه جاجرود رفته بودند، فرح با جوادی مشغول معاشقه بود که یکی از سربازان گارد آنها را دید. سرباز چون جرئت اعتراض به فرح را نداشت، (14) به فریدون جوادی اعتراض می‌کند. این سرباز از لرهای خرم‌آباد بود و چون متعصب بود، نزد فرمانده‌اش سرهنگ بیگلری رفت و گفت: «ما خیال می‌کردیم که از یک زن عفیفه نگهبانی می‌کنیم و نمی‌دانستیم که این‌طور مسائل هم در میان است.» سرانجام سرباز را با تهدید و تحبیب و خریدن یک مغازه مرخص کردند. (15)
 
رابطه فرح و جوادی در یک دربار فاسد، امر غیرمنتظره‌ای جلوه نمی‌کرد و تنها در موقع بروز رقابت‌ها و حسادت‌ها تجلی می‌کرد. فرح نه‌تنها از فاش شدن این ماجرا واهمه‌ای نداشت، بلکه دستور داد تا اتاق یکی از مأموران گارد را در اختیار جوادی قرار دهند تا نزدیک او باشد. (16) ملکه مادر در این باره معتقد است فرح «عمداً و عالماً کاری می‌کرد که به محمدرضا لطمه بخورد.»
 
ملکه مادر در عکس‌العمل به این ماجرای عشقی می‌نویسد: «خب چه کار می‌توانستم بکنم؟ اگر می‌خواستم به محمدرضا بگویم درست نبود و پسرم ناراحت می‌شد. این بود که خودم فرح را خواستم که به او نهیب زدم و زنیکه گدازاده خجالت نمی‌کشی این قبیل کارها را جلوی چشم کارکنان دربار انجام می‌دهی؟» البته ملکه پهلوی درباره غیرت محمدرضا گزافه‌گویی می‌کند. چطور ممکن است شاهی که خود مظهر فساد است و خواهر و مادرش در پیش چشمش به هرزگی می‌پرداختند از رابطه همسرش ناراحت شود؟ شاید پاسخ فرح به ملکه تأییدی بر استنباط ما باشد.
 
فرح گفت: «درست گفته‌اند، شاه می‌بخشد؛ شیخ علی‌خان نمی‌بخشد! خود محمدرضا مرا آزاد گذاشته، آن وقت به تو حساب پس بدهم؟ من آزاد هستم و اختیار پایین‌تنه‌ام را دارم!»(17) اختیار پایین‌تنه ظاهراً از اعتقادات راسخ فرح بوده است. یک بار دیگر که فرح به خاطر خوابیدن با فریدون جوادی در یک اتاق، در بیمارستان قاهره مورد اعتراض احمدعلی انصاری قرار گرفت، همین پاسخ را داد که همه «اختیار پایین‌تنه خودشان را دارند.» (18)
 
ماجرای عشقی دیگر فرح با بژورن مایرولد است. فرح یک شب در کافه محله لاتن با وی که یک دانشجوی نروژی بود، آشنا شد و «این آشنایی یک عشق آتشین بین آنها ایجاد کرد. در ابتدا، کار آنها لاس زدن‌های پاک! بود، ولی دیری نپایید که این لاس زدن‌ها تبدیل به بوسه‌های بسیار عاشقانه شد.»
 
این رابطه همچنان برقرار بود تا اینکه فرح چند وقت بعد ناپدید شد. پس از آن بژورن از روزنامه‌ها فهمید که فرح نامزد شاه ایران شده است. فرح هنگام بازگشت به فرانسه او را خواست و موضوع را به اطلاع وی رساند. فرح به وی گفت: «بژورن من همان هستم که بودم، برای تو ملکه یا علیاحضرت نیستم، فقط و فقط فرح هستم. به من وعده بده که دوستی ما در قلب ما هر طوری که شده است، باقی بماند.» (19)
 
فرح گاهی اوقات رعایت شأن و جایگاه ملکه را نمی‌کرد و با هر بی‌سر و پایی طرح مراوده می‌ریخت. از جمله با مربی اسکی‌اش که یک نجار سوئیسی بود، در حال معاشقه دیده شد. (20)
 
رفتار جلف فرح در کاخ یک مرتبه شاه را نیز به خشم آورد. او در پاسخ به فرح که از شاه می‌خواست استراحت بیشتری بکند با لحنی پرخا‌ش‌کنان گفت: «تنها یک راه برای استراحت کردن من وجود دارد و آن هم این است که از دعوت کردن این بچه خوشگل‌ها که دور و برتان می‌گردند، دست بردارید. وقتی اینجور آدم‌ها دور و برم را گرفته‌اند چطور انتظار دارید که استراحت کنم؟»(21)
 
 
درباریان شاه چنان در فساد غوطه‌ور بودند که گاه دست به اعمالی جنون‌آمیز می‌زدند. در فرهنگ مذهبی مردم ایران، هم‌آغوشی مرد و زن نامحرم یا با هم رقصیدن آنها دیگر حیثیتی برای آن خانواده باقی نمی‌گذاشت. حتی فریده دیبا در مهمانی کاخ سفید از اینکه مردان و زنان یکدیگر را در حضور هم می‌بوسند و خیلی صمیمانه با زنان یکدیگر در حضور هم می‌رقصند، سخت تعجب می‌کرد، ولی هنوز غرق در تعجب بود که «کندی هم چند دور با فرح رقصید و محمدرضا هم درحالی که دست‌هایش را دور کمر ژاکلین حلقه کرده بود با او رقصید.» (22)
 
چند سال بعد در آستانه انقلاب، همین موضوع تکرار شد. فرح با کارتر در شب ژانویه (11 دی‌ماه 1356) در کاخ نیاوران رقصید و همین مسئله یکی از شعارهای مردم ایران در تظاهرات روزانه آنها شد.
 
 
پی‌نوشت‌ها:
(1) ژان‌لو روریه یا ژان لوروریه و احمد فاروقی، ایران بر ضد شاه، ترجمه مهدی نراقی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1358، ص 103. 
(2) خاطرات فریده دیبا، دخترم فرح صص 20ـ29. 
(3) خاطرات تاج‌الملوک، ص 458. 
(4) همان، ص 459. 
(5) همان، ص 465. 
(6)‌همان، ص 460. 
(7) فریده دیبا، پیشین، ص 171. 
(8) همان، ص 31. 
(9) احمدعلی انصاری، پیشین، ص 47. 
(10) علی شهبازی، پیشین، ص 254. 
(11) همان، ص 220. 
(12) فریده دیبا، پیشین، ص 32. 
(13) فریده دیبا، پیشین، ص 461. 
(14) علی شهبازی، پیشین، ص 297. 
(15) احمدعلی انصاری، پیشین، ص 167. 
(16) علی شهبازی، پیشین، 265. 
(17) تاج‌الملوک، پیشین، ص 465. 
(18) احمدعلی انصاری، پیشین، ص 167. 
(19) آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده شماره 630، ص 57 به نقل از: مجله السیی پری فرانسوی با استفاده از مصاحبه و نقل قول از بژورن. 
(20) علی شهبازی، پیشین، ص 206. 
(21) اسدالله علم، پیشین، ص 629. 
(22) فریده دیبا، پیشین، ص 173. 
/916/د102/ع

.

جاسوسی در نقش منشی هئیت حاکمه آمریکا

اولین خبر به نقل ازبولتن نیوز نوشت:در ادامه بررسی سوابق و مواضع جاسوس خبرنگار نما به خوش رقصی های معصومه علی نژاد قمی برای دولت امریکا می‌پردازد:

 

در سال 1386 رئیس جمهور ایران به رئیس جمهور آمریکا پیشنهاد مناظره بدون سانسور را داد تا جهان دریابد کدام یک بر حق است. رئیس جمهور آمریکا به این پیشنهاد واکنشی نشان نداد، اما معصومه علی نژاد به گونه ای به این پیشنهاد رئیس جمهور پرداخت که بیشتر به مثابه پاسخ آن طرف بود:
پیشنهاد مناظره بدون سانسور از سوی محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری اسلامی ایران به بوش و بازتاب داخلی و خارجی این پیشنهاد، مسیح علی نژاد، خبرنگار روزنامه اعتمادملی از روزنامه های اصلاح طلب را بر آن داشت تا به جای پیشنهاد برگزاری یک مناظره بدون سانسور پیشنهاد یک مصاحبه بدون سانسور با احمدی نژاد را بدهد. ... اگر این دعوت را بپذیرد، هم افتخار پذیرفتن یک مصاحبه بدون سانسور را به بوش مدعی آزادی داده اید و هم از پیامدهای ناخوشایند پاسخ ندادن احتمالی بوش به دعوتتان در امان مانده اید... آیا دعوت مرا می پذیرید؟ ( پیشنهاد خبرنگار اصلاح طلب به رئیس جمهور برای انجام یک مصاحبه بدون سانسور/ ایلنا – 11/06/1385)


نفی سیاست های تأمینی و مبارزه پلیس با مجرمین
هم طرح ضربتی ادامه دارد و هم اعدام ها. این هم از خصایص ما و جامعه ماست که در دل رویداد مهمی چون حضور آنی و ناگهانی دوتن از چهره های اصلی حوزه قضا و جزا در تلویزیون، به جای آنکه دنبال چرایی این حضور و چگونگی ظهور همان ناامنی هایی که اینک از آن در برنامه های مهم صدا و سیما یاد می شود، باشیم، به دنبال چرایی پدید آمدن حواشی ساده یک مصاحبه بر می آییم ... نکته اصلی یک خلاء ریشه یابی این همه ناامنی و بی اخلاقی های یادشده در خلا همین برنامه ها هویدا بود و هیچ کس خرده بر آن روا مداشت و این گونه شد که رسانه و جامعه هر یک بر اساس گرایش خود سرگرم تشویق مجری جوان و یا توبیخ او شد و در گوشه گوشه شهر و کشور اما همچنان طناب دار برای اعدام و اراذل و اوباشی که محور اصلی برنامه های صدا و سیما بودند، توسط برادران برپا می شد. ... اگر چه نمی شود اراذل و اوباش مورد نظر مسئولان امنیتی و انتظامی کشور را در طیف مشخصی از جامعه گنجاند، اما به هر حال طیف ضعیف تر جامعه معمولاً جوانشان را در معرض خطر جدی تری می بیند و چه بسا با اصرار مسئولین و تأکید یک باره آنان به پدیده نوظهوری به نام اعدام اراذل و اوباش، معمولاً آن بخشی از جامعه که به دلیل فقر اقتصادی قادر به ارتقا دادن وضعیت تحصیلی و معیشتی فرزندان خود نبوده اند، بیشتر از طبقات دیگر جامعه احساس خطر می کند... چگونه است که در دل اروپای سکولار نه تنها پدیده ای به این نام وجود ندارد، بلکه در مقابل می توان پدیده دیگری را از جنس ادبیات فرهنگی کشور خودمان تولید کرد. بدان معنی که غالباً در کشورهای عربی و حتی غربی یا حجابی وجود ندارد و یا اگر باشد حتماً به شکل کامل وجود دارد که در برابر نحوه حجاب نیم بندی که در ایران از آن به عنوان بدحجابی یاد می شود لابد می توان این شیوه را خوب حجابی نامید. (مقاله ای از مسیح علی نژاد درباره فرجام کوله پشتی و بحث اراذل و اوباش


.

اخبار ویژه /منظور ما از انتخابات آزاد دردسرآفرینی است!

اولین خبر به نقل ازروزنامه کیهان را در اینجا بخوانیذ:

*بی بی سی ربع پهلوی را مسخره کرد!

«انتخابات آزاد» عنوان کلید واژه فتنه جدیدی است که از هفته ها قبل در تقسیم کاری مشترک میان فتنه گران، اپوزیسیون خارج نشین و دنباله های داخلی آنها مورد استفاده قرار گرفته است. در همین رابطه رضا ربع پهلوی، فرزند شاه معدوم ایران در ادامه دوره گردی های خود با حضور در برخی رسانه های ضد انقلاب از جمله شبکه شایعه پراکنی بی بی سی، ارگان رسمی دولت انگلیس، برای دومین بار ظرف یک هفته گذشته نظرات خود را برای اجرایی شدن انتخابات آزاد در ایران بازگو کرد.

مجری بی بی سی در توضیح ابتدایی برنامه خود گفت: «میهمان امشب ما کسی است که مدتی است تلاش می کند جبهه ای از نیروهای مخالف ایران را به دور هم جمع کند. می گوید هدف او از این کار دستیابی به شرایط مناسب برای برگزاری انتخابات آزاد، سالم و آزادانه در ایران است...»

مجری در ادامه برنامه پرسید؛ «شما مدتی است که تلاش می کنید شورای ملی ایران متشکل از نیروهای مخالف جمهوری اسلامی ایران را تشکیل دهید چرا فکر می کنید وجود چنین تشکیلاتی آن هم در خارج از کشور لازم است؟» و ربع پهلوی با سیاه نمایی از اوضاع ایران گفت: «بسیاری از آزادیخواهان مملکت به هر حال به این نتیجه رسیده اند که تنها راه خروج از بن بست به وجود آمده در داخل کشور که به خاطر ماهیت نظام حاکم بر ایران است، تشکیل یک نظام سکولار پارلمانی است که دموکراسی واقعی را در مملکت بتواند برقرار کند.»

وی که در فتنه 88 بارها همراهی و حمایت علنی خود را از اغتشاشگران اعلام کرده بود در پاسخ به این سؤال که «حدود 3 سال پیش در همین برنامه شما از جنبش سبز ایران و آقای میرحسین موسوی حمایت کردید آیا تلاش برای تشکیل چنین شورایی به این معناست که شما دیگر از جنبش سبز حمایت نمی کنید؟» گفت: «جنبش سبز خیلی فراتر از یک اعتراض به نتیجه انتخابات بود این فرصتی بود که مخالفان رژیم باید از آن استفاده می کردند. مهمترین مسئله در آن زمان این بود که این جنبش حفظ شود...»

وی در ادامه براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران را یک امر کلیدی خوانده افزود: «اما یک امر کلیدی که نباید هرگز فراموش شود این است که این نظام باید تغییر کند... ما به دنبال آن هستیم که اساس این نظام را زیر سؤال ببریم نه آن که به دنبال تغییرات در قالب این نظام باشیم... هدف ما انحلال این نظام است هدف ما تغییر این نظام است ما انحلال طلبیم اصلاح طلب نیستیم...»

مجری بی بی سی در ادامه در واکنش به خیال بافی های رضا پهلوی با لحنی آمیخته به تمسخر و تحقیر از او پرسید: «این کار شما را مشکل تر می کند به دلیل این که آنهایی (اصلاح طلبان) که در داخل کشور طرفدار اصلاح نظام بودند و حتی به قانون اساسی هم پایبند بودند و به مراتب طرفداران بیشتری هم در داخل کشور داشتند نتوانستند کاری بکنند آن وقت شما می گویید می خواهید نظام را منحل کنید و یک نظام جدید سکولار برقرار کنید.

شما فکر می کنید کسی در داخل کشور از شما پشتیبانی خواهد کرد؟» که وی با دستپاچگی و با طفره رفتن از پاسخ به این سؤال گفت: «این سؤال را باید شما از مردم بپرسید اگر اصلاحات جواب می داد که مشکل حل بود و الان بعد از 15-20 سال مشکلی دیگر نبود.»

*اولمرت: اسرائیل حاضر نیست خودش را قربانی کند!

در حالی که نخست وزیر سابق اسرائیل می گوید اسرائیل نباید پیشتاز درگیری با ایران باشد، یک کارشناس صهیونیست گفت: اسرائیل خود را قربانی و فدای دیگران نمی کند. ایهود اولمرت به بی بی سی گفته است: لزومی ندارد اسرائیل پیشتاز درگیری و حمله نظامی به ایران باشد بلکه باید تنها به عنوان عضوی از ائتلاف جهانی در برابر ایران قرار گیرد.

وی افزود: آمریکا، اروپا و قدرت های بزرگ آسیا باید دست به کار شوند و اسرائیل هم یکی از آن بازیگران باشد و نه رهبر آن بنابراین بحث سر این نیست که باید جلوی هسته ای شدن ایران را گرفت یا نه. بحث سر این است که اسرائیل پرچمدار باشد یا نه. او در توضیح اظهاراتش درباره اینکه نتانیاهو سه میلیارد دلار را بابت برنامه های بیهوده برای حمله به ایران هدر داده، گفت: حاضر نیستم وارد جزییات در این خصوص شوم، فقط این را می گویم و کسانی که در اسرائیل باید حرفم را می فهمیدند متوجه شدند دولت 11میلیارد شیکل (واحد پول اسرائیل) برای آماده کردن طرح هایی خرج کرد که همان موقع هم واقع بینانه نبودند، اجرا نشدند و بعید است در آینده هم اجرا شوند اما در مورد اینکه خود این طرح ها چه بود، نه داخل اسرائیل به صورت عمومی در مورد آن حرف می زنم و نه خارج از اسرائیل.

«اولمرت» در پاسخ به این سوال که حمله به ایران چه خطراتی برای این کشور دارد؟ گفت: چه بهتر که با کشوری که فقط 1200 کیلومتر از اسرائیل فاصله دارد وارد جنگ نشویم؛ ما به اندازه کافی جنگ داشته ایم و خیلی تمایل به ورود به جنگ دیگر نداریم. از سوی دیگر مرداک خدار مامور سابق اطلاعات نظامی اسرائیل به سی ان ان گفت: اسرائیل برای نجات غرب خود را فدا نخواهد کرد. ما خود را فدای دیگران نمی کنیم.

وی اضافه کرد: اقدام یک جانبه خارج از توان اسرائیل است. در همین حال دویچه وله در گزارشی اعلام کرد: شرایط بد اقتصادی برای اتباع اسرائیل به مراتب مهمتر از چگونگی رویکرد نسبت به برنامه اتمی ایران یا ادامه مذاکرات صلح با فلسطینی ها است. در آخرین نظرسنجی ها 47 درصد پرسش شوندگان به روزنامه هاآرتص گفته اند که بحران اقتصادی مهمترین نگرانی آنان است. تهدیدات ایران 10درصد و ادامه مذاکرات صلح با فلسطینی ها تنها 18 درصد از دغدغه های پرسش شوندگان را تشکیل می دهند.

دویچه وله افزود: در تابستان 2011 صدها هزار اسرائیلی به نشانه اعتراض به اوضاع نابهنجار اقتصادی به تظاهرات دست زدند. هزاران معترض ماه ها در مرکز شهرهای بیت المقدس و تل آویو در چادرها خوابیدند. کسری بودجه اسرائیل در سال 2012 بالغ بر 8 میلیارد یورو برآورد می شود.

*جمهوری اسلامی محکوم به بقاست

همکار نشریات زنجیره ای در روزگار اصلاحات تأکید کرد: جمهوری اسلامی محکوم به بقاست.

داریوش سجادی (مدیر یکی از شبکه های ماهواره ای تعطیل شده) در وبلاگ خود نوشت: اخیرا در پارک مصفائی در مرکز کوالالامپور (مالزی) فرصتی دست داد تا با یکی از سبزهای انحلال طلب به تفصیل به بحث بنشینم.

خلاصه عرائض بنده در آن ملاقات را در یک پاراگراف می توان خلاصه کرد؛ جمهوری اسلامی به دو دلیل محکوم به بقاست. نخست آنکه نظام جمهوری اسلامی هیچ مدل جایگزینی که از حیث مبانی اندیشگی حرفی برای گفتن را داشته باشد در مقابل خود ندارد. دوم آنکه نظام کماکان از حیث تئوری و عقیدتی از مبانی اندیشگی محکم و قابل دفاع و منطق پذیری برخوردار است که توان به چالش کشیدن رقبا را به شکلی توانمند به او می دهد.وی می افزاید: تمام حلقه های فکری مدعی آلترناتیو بودن برای جمهوری اسلامی الگوهای نخ نما شده مسبوق به سابقه غیرقابل اعتبارند.

*اعتراف ضدانقلاب همه دردمان «ولایت فقیه» است

تأملی کوتاه بر مواضع ضد انقلاب- از مدعی چپگرایی گرفته تا سلطنت طلب و منافق و سکولار و لائیک و...- نشان می دهد همه شان یک درد مشترک بیشتر ندارند و آن هم چیزی نیست جز «اصل ولایت فقیه».

در تازه ترین اظهارات مشاور فراری کروبی در یادداشتی که توسط گویانیوز- ارگان رسمی سازمان سیا- منتشر شده، با اشاره به فعال شدن اپوزیسیون با توجه به نزدیکی انتخابات، به سبزها تاخته و می نویسد؛

«مهدی کروبی در آستانه برگزاری نمایش انتخاباتی مجلس نهم در پیامی که توسط همسر او منتشر شد اعلام کرد: «ان شاءالله مردم در فرصتی مناسب ارزش های موجود در قانون اساسی 1358 را البته با اصلاحاتی که در گذر زمان ضروری می نماید احیا کنند». این سخن کروبی نشان داد او نه تنها به نسخه فعلی قانون اساسی که در آن ولایت فقیه دارای «اختیارات مطلق» می باشد اعتقادی ندارد بلکه نسخه اولیه قانون اساسی را نیز به شرط اعمال اصلاحات متناسب با زمان، مفید می شمارد و البته شرط آن را هم قبول مردم می داند.

علاوه بر مهدی کروبی، تعداد دیگری از زندانیان سرشناس جنبش سبز نیز اصلی ترین مفهوم موجود در قانون اساسی فعلی یعنی ولایت فقیه را رد کرده اند. پس با قاطعیت می توان گفت فراکسیون تریبون دار جنبش سبز نه تنها تمامی جنبش را نمایندگی نمی کند بلکه حتی اجازه ندارد خود را سخنگوی اپوزیسیون اسلامگرای داخل کشور معرفی نماید. این نکته ای است که توجه به آن، میزان صداقت «فراکسیون خواهان حفظ نظام جمهوری اسلامی» را آشکار خواهد ساخت.»

در همین راستا «ب.ح» یکی از عناصر ضد انقلاب خارج نشین در گفت وگویی با روز آنلاین، به رمزگشایی از سناریوی «انتخابات آزاد» پرداخته و مشکل اول و آخر اپوزیسیون را ولایت فقیه دانسته و در این مورد می گوید؛ «تلقی نیروهای مختلف سیاسی از انتخابات آزاد، از این مفهوم با یکدیگر تفاوت دارد. با این وجود همه گیر شدن بحث انتخابات آزاد در میان نیروهای منتقد و اپوزیسیون، مسأله ای مثبت است، این مفهوم در تقابل با خواست و اراده ولی فقیه قرار می گیرد که خواستار آن است که انتخاباتی غیر رقابتی برگزار شود. بنابراین برای برگزاری یک انتخابات آزاد یا رقابتی در ایران، نیاز به گذر از ولایت فقیه با حداقل محدود کردن آن است.»

*منظور ما از انتخابات آزاد دردسرآفرینی است!

ارگان عناصر ضد انقلاب مقیم فرانسه معتقد است ادعای «انتخابات آزاد» در واقع شعار اپوزیسیون برای عبور از جمهوری اسلامی است اما این شعار عملی نخواهد شد.

روز آنلاین از قول رامین پرهام (پسر باقر پرهام از عناصر چپ گرا) نوشت: شعار انتخابات آزاد توسط نیروهای مخالف جمهوری اسلامی مطرح می شود هرچند تصور من این نیست که چنین شعاری بتواند باعث تغییر رفتار حاکمیت شود.

پرهام افزود: اگر این شعار باعث تغییر رفتار نظام جمهوری اسلامی شود بسیار هم عالی است و همه مخالفان از جمله من از آن استقبال می کنیم اما این مسئله رخ نخواهد داد.

وی درباره نقش اصلاح طلبان در مطرح شدن این شعار و امکان گرد آمدن آنها با دیگر نیروهای مخالف می گوید: «پس از تجربه سنگین انتخابات 88 در میانه بدنه کادرهای اصلاح طلب ریزش شدیدی رخ داده است. کسانی که خاتمی را خاتمی کردند، ریزش کرده اند، از اصلاح طلبان بریده اند و برخی از کشور خارج شده اند. یکی از مؤلفه های اثبات این امر و شکست اصلاحات، برآمدن احمدی نژاد در سال 84 است. اگر اصلاحات پیروز شده بود و ریزشی در کار نبود، هرگز احمدی نژاد به پیروزی نمی رسید.

بیژن حکمت از اعضای گروهک موسوم به اتحاد جمهوری خواهان نیز گفته است: «شعار انتخابات آزاد از سوی نیروهای اپوزیسیون و به ویژه از طرف جمهوری خواهان ملی در سال های گذشته پیش کشیده شده و تلاش شده است که اتحادی در این زمینه میان نیروهای اپوزیسیون به وجود آورد؛ انتخابات آزاد در واقع به معنای گذر از جمهوری اسلامی است.

اما این که آیا این مسئله می تواند تأثیری در رفتار حاکمیت بگذارد یا خیر؛ من بعید می دانم. به نظرم اپوزیسیون خارج از کشور این قدرت و تأثیرگذاری را ندارد که بر رفتارهای حکومت تأثیر داشته باشد یا آن را تغییر دهد. انتخابات آزاد وقتی می تواند به حکومت تحمیل شود که جنبشی در داخل ایجاد شود یعنی تنها هم صدایی میان نیروهای اپوزیسیون و شرایط بین المللی برای تحقق این امر کافی نیست، بلکه نیاز به جنبشی در داخل کشور داریم.»

وی می افزاید: نیروهای اپوزیسیون باید بر شعار انتخابات آزاد تأکید کنند اما در درون کشور، وضع کمی تفاوت دارد. در داخل کشور بحث بر سر این است که با وجود حصر آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد، وجود زندانی های سیاسی و... آیا می توان از این مسائل صرف نظر کرد و وارد انتخابات شد؟ به نظر نمی رسد که این مسئله شدنی باشد.

در همین حال سایت جرس ضمن مطلبی خواستار حضور در انتخابات با وجود متهم شدن به ناجوانمردی در قبال موسوی و کروبی شد و نوشت: انتخابات آزاد حق ماست. ما نباید بگذاریم انتخابات بدون دردسر برگزار شود(!)


بی بی سی هم میانه خوبی با سلطنت طلبان ندارد

رسانه ایران رضا پهلوی که به گفته خود به دعوت پارلمان انگلیس به این کشور سفر کرده با حضور در تلویزیون بی بی سی فارسی به بیان دیدگاه های خود پرداخت.بی بی سی هم میانه خوبی با سلطنت طلبان ندارد / فیلم

در این میان، آنچه جالب توجه است شکل گفتگوی صورت گرفته از سوی خبرنگاران و مجری شبکه بی بی سی با رضا پهلوی است. گفتگویی که نشان می دهد بی بی سی هم چندان میانه ای با سلطنت طلبان ندارد.


پیش از این رضا پهلوی در مصاحبه ای جنجالی با هفته نامه آلمانی فوکوس آنلاین از خواست خود برای کسب تاج پادشاهی گفته بود.